Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاری مهر- گروه دین و اندیشه: قرآن کریم سرشار از قصص و گزارش‌های تاریخی مربوط به امّت‌های پیشین و پیامبران آنان با هدف انتقال معارف وحیانی و هدایت انسان است. قصص قرآنی از نظر محتوا و هدف، شامل همه حکمت‌های نزول قرآن می‌شود و در این راه شیوه‌ای کارآمد است. از این رو قرآن داستان را برای اثبات وحی و نبوت، یگانگی خدا، هم ریشه بودن ادیان آسمانی و نیز برای بیم و نوید، نشان دادن نمودهای قدرت الهی، سرانجام نیک و بدی، صبر یا ناشکیبایی، سپاسگزاری یا سرکشی و دیگر اهداف رسالی، تربیتی و یا سنت‌های تاریخی و اجتماعی به کار می‌برد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

قرآن با داستان روشن می‌کند که شیوه دعوت انبیا و ابزارهای به کار رفته در این راه همسان بوده است و امتها در برابر آنها به یک گونه واکنش نشان داده‌اند و پیش برنده‌ها و بازدارنده‌های گسترش دین، همانند بوده‌اند. قرآن در موارد گوناگونی بر این حقیقت تأکید داشته و به اشتراک پیامبران در موضوعات فراوانی اشاره کرده است. آنچه پیش‌رو دارید گزیده‌ای از سخنان آیت‌الله مصباح‌یزدی در دفتر مقام معظم رهبری است که در تاریخ ۱۳۹۵/۱۱/۲۷، مطابق با هجدهم محرم ۱۴۳۸ ایراد کرده‌اند:

تاریخ بنی‌اسرائیل دارای مقاطع گوناگونی است که هر مقطع ویژگی خاصی دارد. در قرآن کریم به این مقطع‌ها اشاره شده و بعضی از آموزه‌ها و نکته‌های آن بیشتر تکرار شده است. در جلسات گذشته از سوره قصص مقطعی را نقل کردیم که در پایان آن تکیه کلام بر این بود که خداوند اراده می‌فرماید که بعضی از بندگانش را که در حال ضعف، قلت و ناتوانی هستند، به عزت، شکوه و جلال برساند و اگر آن‌ها از خداوند اطاعت کنند و فرمان‌هایش را عمل کنند، هیچ چیز مانع پیشرفت آن‌ها نخواهد شد و حتی چیزهایی که می‌تواند بر ضد آن‌ها و اهداف آن‌ها مؤثر باشد، در خدمت آنان درمی‌آید. نوزادی را در آب انداختند. آب در جویی‌هایی جاری شد که از کاخ فرعون می‌گذشت. او را گرفتند و بزرگش کردند و بالاخره به آن جا رسید که فرعونیان همه در دریا غرق شدند و قوم مستضعف به عزت و شکوه رسیدند. این یک مرحله تاریخی از زندگی بنی‌اسرائیل است که در آن به این نکته توجه داده می‌شود که اگر شما در مسیر خدا قدم برداشتید، از قوی‌ترین دشمن هم نترسید. خداوند می‌تواند همان اسبابی را که دشمن فراهم می‌کند، برای شما و به نفع شما قرار بدهد. وَإِذْ فَرَقْنَا بِکُمُ الْبَحْرَ فَأَنجَیْنَاکُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنتُمْتَنظُرُونَ ؛[۱] دریا را شکافتیم، شما را از آن عبور دادیم، فرعونیان را در آن غرق کردیم و شما تماشا کردید و دیدید چگونه فرعونیان غرق شدند.

از این‌جا مقطع دیگری از تاریخ بنی‌اسرائیل شروع می‌شود که ویژگی‌های خاص خودش را دارد و چندان ارتباطی با مقطع گذشته ندارد و مقایسه آن با مقطع قبلی نیازمند توجه به بعضی از نکته‌هاست.

موقعیت بنی‌اسرائیل در مصر

بنی‌اسرائیل همان برادران حضرت یوسف و فرزندان یعقوب بودند که در بلاد شام زندگی می‌کردند. وقتی حضرت یوسف در مصر به آن عزت رسید، با تدبیری خانواده خود را به مصر آورد و در آن جا سکونت اختیار کردند. تا زمانی که حضرت یوسف حیات داشت، این خانواده همه مهمان حکومت مصر بودند و با عزت زندگی می‌کردند، اما بعد از آن‌که فرعون دیگری بر سر کار آمد، به تدریج وضع بنی‌اسرائیل هم تغییر کرد. این خانواده ابتدا گروهی سی- چهل نفره بیشتر نبودند، ولی پس از مدتی تقریباً پانصد- ششصدساله در مصر زاد و ولد کردند و کم‌کم عده‌شان زیاد شد و به اقلیتی در درون جامعه مصر تبدیل شدند؛ اقلیتی که در ابتدا مورد احترام بودند ولی به تدریج مورد شک و شبهه قرار گرفتند.

در روایات و تواریخ آمده است که کاهنان پیش‌بینی کرده بودند که از میان این‌ها کسی به وجود می‌آید که حکومت فراعنه را از بین می‌برد. این احتمالی بود که به آن اهمیت می‌دادند و نگران آن بودند؛ به‌خصوص فرعون زمان حضرت موسی خیلی احساس خطر می‌کرد و دستور داده بود که بچه‌های بنی‌اسرائیل را سر ببرند. این بود که وقتی فرزند پسری از این طایفه متولد می‌شد، بدون هیچ جرم و گناهی جلوی پدر و مادرش او را سر می‌بریدند و با آن‌ها با خفت و خواری برخورد می‌کردند. قوم بنی‌اسرائیل در این اواخر تقریباً به صورت یک گروه برده‌وار در آمده بودند. آن‌ها اختیار بچه‌های خود را نداشتند و طبعاً اختیار زن‌هایشان را نیز نداشتند. از آن‌جا که زن‌های بنی‌اسرائیل شوهرانی از خودشان نداشتند، برای مصریان کلفتی و بیگاری می‌کردند. در چند آیه از قرآن به این خفت و خواری اشاره شده است. می‌فرماید: یَسُومُونَکُمْ سُوَءَ الْعَذَابِ ؛[۲] بدترین شکنجه‌ها را درباره شما اجرا می‌کردند. یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءکُمْ وَفِی ذَلِکُم بَلاء مِّن رَّبِّکُمْ عَظِیمٌ. این موقعیت اجتماعی بنی‌اسرائیل بود.

از نظر فرهنگی نیز چند قرن از زمان حضرت یعقوب و حضرت یوسف گذشته و فقط ته مانده‌ای از فرهنگ دینی در آن‌ها باقی مانده است، که کمابیش در اثر معاشرت با مشرکان و بت‌پرستان تحت تأثیر هم واقع شده است. از نظر سیاسی نیز همان‌طور که گفتیم اقلیتی بودند که حکومت مصر نگران آشوب آن‌ها بود و آن‌ها را مزاحم قلمداد می‌کرد. در چنین شرایطی حضرت موسی متولد شد و بزرگ شد و به نبوت رسید و فرعونیان جلوی چشم این‌ها غرق شدند. قرآن تمام این نکات را به صورت بسیار زیبایی ترسیم کرده است. حال این قوم می‌توانند جامعه مستقلی بشوند، هویت مدنی، سیاسی و فرهنگی داشته باشند و در مقابل دیگران حرف‌شان را بزنند و مرام‌شان را ترویج کنند.

بنی‌اسرائیل و درخواست بت از موسی!

حال دیگر سکونت آن‌ها در مصر صحیح نیست، و به امر خدا به طرف شامات که زادگاه حضرت یعقوب و فرزندانش بود، حرکت کردند. در بین راه به جایگاهی رسیدند که عده‌ای بت‌پرست در آن مشغول بت‌پرستی بودند. ظاهراً جای خوش آب و هوا و خوش منظره‌ای بود، و مشغول اعمال خوش ظاهری هم‌چون رقص، آواز، کف، حرکات موزون و… بودند .[۳] بنی‌اسرائیل از مراسم خوششان آمد و نزد حضرت موسی آمدند و گفتند: اجْعَل لَّنَا إِلَهًا کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ ؛[۴] ما یک چنین خدایی می‌خواهیم؛ خدایی که همین کارها را برایش انجام بدهیم، او را ببینیم، بر او دست بکشیم، این مراسم زیبا را داشته باشیم و یک چنین جای خوش آب و هوایی زندگی کنیم. یک چنین خدایانی برای ما درست کن!

این‌ها همان کسانی هستند که چند روزی است از آن ذلت نجات پیدا کرده‌اند. عامل نجات‌شان هم همین شخص جناب موسی است و در حال بردن آن‌ها به جایی است که اصالت و استقلال پیدا کنند و به عزت بیشتری برسند. یک مربی الهی برای این‌که چنین مردمی را نجات دهد، باید چه‌کار کند و به آن‌ها چه بگوید؟ خوب است که انسان بیندیشد که اگر من جای حضرت موسی بودم، چه می‌کردم؟! بعد از این همه سختی، زحمت، معجزه و کرامت، تازه حرف‌شان این است که برای ما بت درست کن که آن را بپرستیم! اگر در همین گفت‌وگوهایی که در این چند آیه ذکر شده است دقت کنیم، از آن‌ها نکته‌های مدیریتی، جامعه‌شناختی، مردم‌شناختی و روان‌شناختی بسیاری به دست می‌آید که می‌توانیم در زندگی از آن‌ها استفاده کنیم. داستان‌های قرآن برای همین است که ما از این نکته‌ها استفاده کنیم.

تدبیر حضرت موسی

اولین کار حضرت موسی این بود که درباره علت انحراف آن‌ها اندیشید؛ این‌ها کسانی هستند که می‌دانند از نسل ابراهیم هستند و حضرت ابراهیم و پدرانشان از انبیا و موحد بودند. اصلاً فرعونیان به خاطر این ویژگی با این‌ها مخالف بودند. اکنون از آن چیزی که عامل عزت‌شان بوده، رویگردان می‌شوند و به طرف عامل شرک می‌روند! باید با روان‌شناسی تشخیص داد چه می‌شود که آدمیزاد در چنین حالی و با این سوابق، باز هم به سراغ یک روش باطل می‌رود. در جلسه قبل اشاره کردم که عامل عمده این حالت تقلید و تبعیت کورکورانه است که در اکثر جوامعی که پیشرفت نکرده‌اند وجود دارد و کمابیش در جوامع ما نیز هست. این عامل فی‌الجمله عاملی طبیعی است که در انسان گذاشته شده تا زمینه اختیار برایش فراهم شود. این عامل از عوامل روان‌شناختی اجتماعی است، و براساس آن وقتی جمعیتی با کسانی روبه‌رو می‌شوند که امتیازاتی دارند، بی‌دلیل می‌خواهند شبیه آن‌ها شوند.

آسیب‌شناسی، اولین اقدام

ابتدا باید علت این تقلید کورکورانه و تبعیت بی‌دلیل را شناخت و سپس برای درمان آن اقدام کرد. هنگامی که بنی‌اسرائیل چنین درخواستی از حضرت موسی کردند، اولین پاسخ حضرت به آن‌ها این بود که فرمود: إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ. هیچکس از این‌که او را جاهل بدانند، خوشش نمی‌آید. اولین عکس‌العمل حضرت موسی این بود که چرا به دنبال کاری می‌روید که می‌دانید حماقت‌آمیز است. هیچ منطقی این سخنی که می‌گوئید را تأیید نمی‌کند؛ چرا این کار را می‌کنید؟ چرا این حرف را می‌زنید؟ إِنَّ هَؤُلاء مُتَبَّرٌ مَّا هُمْ فِیهِ وَبَاطِلٌ مَّا کَانُواْ یَعْمَلُونَ .[۵] تقلید و تبعیت از دیگران در صورتی مطلوب است که عقل و منطق آن را تأیید کند و حجتی برای آن داشته باشیم. چنین تقلیدی بسیار مطلوب و عامل پیشرفت اجتماع است؛ اجتماع بدون این‌گونه تقلیدها به جایی نمی‌رسد. همه آن‌چه ما آموخته‌ایم و به آن عمل می‌کنیم، تبعیت از دیگرانی است که بلد بودند و از آن‌ها یاد گرفته‌ایم. همه مردم که عالم کامل نیستند و در آن جهتی که نمی‌دانند باید از دیگرانی که می‌دانند تبعیت کنند. اما باید بدانند که تبعیت از کسانی صحیح است که صلاحیت تبعیت دارند؛ اما اگر دیدیم که رفتارشان هیچ مبنایی ندارد و خود این‌ها از این رفتارشان هیچ نتیجه‌ای نگرفته‌اند، تبعیت از آن‌ها کار نابخردانه‌ای است.

معانی جهل

مفسران در معنای انکم قوم تجهلون کمی به زحمت افتاده‌اند که آیا متعلق تجهلون حذف شده یا منظور جهل مطلق است، و هر کدام توجیهاتی برای نظر خود کرده‌اند. ولی به نظر می‌رسد جهل در این‌جا به معنای ندانستن نیست. ماده جهل در زبان عربی دو نوع کاربرد دارد؛ یکی به معنای ندانستن است که مرتبه‌ای از آن در همه انسان‌ها وجود دارد و هیچکس نیست که به همه چیز عالم باشد. هر انسانی هنگام تولد چنین جهلی دارد؛ وَاللّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئًا ؛[۶] هیچ چیز نمی‌دانستید؛ یعنی جاهل بودید. این جهل فی حد نفسه مذمتی ندارد و اگر مذمتی باشد بالعرض است؛ یعنی در جاهایی که انسان وظیفه دارد که رفع جهل کند، اگر به دنبال علم نرفت و راه غلطی را پیمود، مذمت می‌شود که چرا برای رفع جهل اقدام نکردی.

کاربرد دیگر کلمه جهل همان است که در فارسی به آن «کار نابخردانه» می‌گوئیم. به تعبیر دیگر گاهی جهل در مقابل علم به کار می‌رود و گاهی در مقابل عقل. جهالت در آیه ۱۷ از سوره نساء نیز در همین معنای دوم به کار رفته است؛ إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوَءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ ؛[۷] منحصراً توبه برای کسانی است که کاری را از روی جهالت انجام می‌دهند بعد هم زود توبه می‌کنند و برمی‌گردند. اگر کسی کاری را از روی جهل انجام داده باشد، اگر کوتاهی نکرده باشد، اصلاً تکلیفی نداشته و توبه نمی‌خواهد. پس روشن است که جهالت در این‌جا به معنای جهل و ندانستن نیست. این جهالت یعنی از روی نابخردی عمل کردن؛ حسابش را نمی‌کند و همین‌طور بی‌فکر اقدام می‌کند. به عبارت دیگر عاقلانه رفتار نمی‌کند. مسئله‌ای برایش پیش آمده، چیزی به ذهنش رسیده، از آن خوشش آمده و اقدام کرده است؛ سپس متوجه شده که کار غلطی کرده است؛ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ. چنین کسی اگر توبه کند خداوند توبه‌اش را می‌پذیرد. یعنی کارش از روی عناد، حساب‌شده و برنامه‌ریزی شده نباشد. کسانی هستند که برای گناه و مثلاً براندازی حکومت اسلامی برنامه‌ریزی می‌کنند، سال‌ها روی آن کار می‌کنند و نقشه می‌کشند، این غیر از این است که اتفاقاً سخن بی‌جایی گفته باشد یا رفتار نسنجیده‌ای مرتکب شده باشد. البته نسبت به همان کار نسنجیده هم مکلف بوده که فکر و تعقل کند؛ اما به هر حال نکرده است.

انکم قوم تجهلون؛ یعنی شما مردمی هستید که در رفتارتان بی‌عقلی می‌کنید، وقتی می‌خواهید کاری را انجام دهید، حساب نمی‌کنید که چرا این کار را انجام می‌دهیم. انسان وقتی می‌خواهد دست به کاری بزند یا کاری را از کسی می‌پسندد و می‌خواهد مثل آن رفتار می‌کند، ابتدا باید بفهمد که این کار، کار درستی است و فایده‌ای دارد یا ندارد. اگر کاری ضرر داشته باشد و انسان از آن تقلید کند پشیمان می‌شود. خاصیت انسان به عقلش است و لازمه عقل هم این است که هر کاری می‌خواهد بکند، ابتدا بیاندیشد که آیا این کار درست است و می‌بایست انجام بدهم یا نه، این کار ضرر دارد و نباید انجام بدهم.

حضرت موسی می‌فرماید: شما منش این بت‌پرستان را دیدید و از آن خوشتان آمد و می‌خواهید بت‌پرست بشوید! إِنَّ هَؤُلاء مُتَبَّرٌ مَّا هُمْ فِیهِ ؛[۸] اعتقاد و منش این‌ها سرتاپا هلاکت و پوچی است. مگر این بت چه کاره است؟ آیا عالمی را خلق کرده است؛ آیا شما را خلق کرده است و به شما روزی می‌دهد؟! چند مجسمه است که خودشان ساخته‌اند! این کار چه منطقی دارد؟ این اعتقادی که ما باید در مقابل بتی که خودمان می‌سازیم، سجده کنیم، سر تا پا پوچی است و رفتاری که از این اعتقاد ناشی می‌شود سر تا پا باطل، بیهوده و غیرعاقلانه است؛ وَبَاطِلٌ مَّا کَانُواْ یَعْمَلُونَ. اعتقاد ما این بود که کسی را باید پرستش کرد که این جهان را آفریده و همه خیرات ما به دست اوست. اوست که می‌تواند به ما خیر برساند و ضررها را از ما دفع کند. شما باید از کسی اطاعت کنید که شما را از آل‌فرعون نجات داد، آن ذلت را از شما برطرف کرد، شما را به این استقلال و عزت رساند، و دشمن‌تان را جلوی چشم‌تان هلاک کرد، نه این بتی که هیچ کاره است؛ قَالَ أَغَیْرَ اللّهِ أَبْغِیکُمْ إِلَهًا وَهُوَ فَضَّلَکُمْ عَلَی الْعَالَمِینَ ؛[۹] خداوند کسی است که شما را بر همه انسان‌هایی که در این عصر زندگی می‌کنند، برتری داده است، آن وقت شما می‌خواهید او را رها کنید و بتی را عبادت کنید که هیچ کاری از او نمی‌آید؟! انکم قوم تجهلون؛ ریشه این‌کار این است که شما عقل‌تان را به کار نمی‌گیرید.

شرایط پیروی

اولین درس این است که ما وقتی با فسادهای اجتماعی روبه‌رو می‌شویم ابتدا باید ببینیم ریشه این فساد از کجاست و آن را آسیب‌شناسی کنیم. حضرت موسی علی‌نبیناوآله‌وعلیه‌السلام ابتدا این کار را کرد، و گفت: ریشه این درخواست این است که شما عقل‌تان را به کار نمی‌گیرید. شما در اثر یک گرایش جاهلانه‌ای که عقل آن را تأیید نمی‌کند، هوس کرده‌اید که شما هم آن کار را بکنید؛ این کار هیچ دلیل عقلی ندارد. اما اگر می‌گوئید نتیجه‌ای دارد و مطلب صحیحی است، خب بگویید کجای این کار که بت را پرستش کنید، صحیح است؟ این رفتار شما جاهلانه و غیرعاقلانه است.

بنابراین برای مبارزه با فساد ابتدا باید ریشه‌اش را پیدا کنیم. هم‌چنین سعی کنیم سطح فکر و عقل مردم بالا برود و بهتر بفهمند. عادت کنند که وقتی می‌خواهند دست به کاری ببرند، ابتدا به نتیجه‌اش بیاندیشند و آثار و عواقب آن را حساب کنند. تبعیت در جایی صحیح است که انسان بداند آن کسی که از او تبعیت می‌کند، شخص حکیمی است و رفتار صحیحی دارد، اما به چه دلیل از رفتاری که نه دلیل عقلی و نه حجت شرعی بر آن دارید، پیروی می‌کنید؟ اگر جامعه‌ای امتیازاتی مثل صنعت، تکنیک، علم و پیشرفت دارند، خب از این امتیازاتشان یاد بگیرید؛ اگر صفت خوبی دارند، اگر پیشرفت علمی هم حتی در امور مادی دارند، آن‌ها را یاد بگیرید؛ اما چرا از رفتارهای دیگرشان پیروی می‌کنید که ربطی به این امتیازات ندارد؟

یک مبحث مهم این است که آیا ما باید از فرهنگ‌های دیگر و از آرا و افکار دیگران پیروی کنیم یا نه؟ پاسخ این سوال هم مثبت است و هم منفی؛ پیروی از چه کسانی و در چه رفتاری؟ اگر از چیزی است که موجب خیر دنیا و آخرت است، البته باید به دنبال آن رفت و آن را یاد گرفت و استفاده کرد. هیچکس از این کار منع نکرده است. پیغمبر اکرمصلی‌الله‌علیه‌وآله اسیران جنگی را به شرط این‌که به مسلمان‌ها خواندن و نوشتن یاد بدهند آزاد می‌کرد. فرمودند: اطلبوا العلم ولو بالسین؛ چین در آن زمان از دورترین کشورها به شمار می‌رفت. می‌فرماید: به دنبال علم بروید حتی اگر برای آن می‌بایست به دورترین شهرها بروید. این کار در اسلام ممنوع نیست، اما به شرط این‌که سخن حق یا کار مفیدی باشد. اما از چیزی که می‌بینید باطل است و هیچ فایده‌ای ندارد، به چه دلیل پیروی می‌کنید؟ در کنار این تقلید کورکورانه شما راه حق خودتان را زیر پا می‌گذارید و اصلاً فراموش می‌کنید که خداوند به شما چه چیزی داد و چه حقی بر شما دارد. اصلاً فراموش می‌کنید که او شما را بر همه برتری داده است؛ وهو فضلکم علی العالمین.

برتری‌های بنی‌اسرائیل

قرآن این تعبیر را فقط درباره بنی‌اسرائیل به کار برده است ودر چند سوره آن را تکرار کرده است. درباره این فضیلت که با آن خداوند بنی‌اسرائیل را بر همه اقوام دیگر برتری داده است، اقوال مختلفی است. بیشتر مفسران این فضیلت را مربوط به همان زمان می‌دانند، اما با توجه به آیه ۲۰ از سوره مائده می‌توان این فضیلت را توسعه داد. قرآن درباره ملاک‌های فضیلت بنی‌اسرائیل می‌فرماید: إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنبِیَاء وَجَعَلَکُم مُّلُوکًا، بنی‌اسرائیل در میان همه اقوام عالم، بیشترین انبیا را داشته‌اند، و از سوی دیگر همین قوم که روزی در نهایت ذلت زندگی می‌کردند به سلطنتی هم‌چون سلطنت حضرت سلیمان رسیدند. خداوند به بعضی از بنی‌اسرائیل سلطنتی داد که به هیچ سلطان دیگری داده نشد، که علاوه بر انسان‌ها، جن و وحوش و طیور همه مطیع او بودند. روشن است که جا دارد به چنین قومی که این عزت مادی و آن عزت معنوی را دارد، بگویند: فضلکم علی العالمین. اما آن‌ها در مقابل این نعمت‌های خدا چه کردند؟ زمانی که تازه از قوم فرعون نجات پیدا کرده‌اند و کمی احساس راحتی می‌کنند، به پیامبر خود می‌گویند: اجعل لنا الها کما لهم آلهة! می‌خواهند بت‌پرستی کنند!

ان‌شاءالله در مطلب آینده به ادامه این بحث می‌پردازیم.

[۱]. بقره، ۵.

[۲]. بقره، ۴۹.

[۳]. مراسم بت‌پرستی در گذشته کارهایی ازاین قبیل بوده است. قرآن هم به این نکته اشاره دارد و می‌فرماید: وَمَا کَانَ صَلاَتُهُمْ عِندَ الْبَیْتِ إِلاَّ مُکَاء وَتَصْدِیَةً (انفال، ۳۵).

[۴]. اعراف، ۱۳۸.

[۵]. اعراف، ۱۳۹.

[۶]. نحل، ۷۸.

[۷]. نساء، ۱۷.

[۸]. اعراف، ۱۳۹.

[۹]. همان، ۱۴۰.

کد خبر 5769876 فاطمه علی آبادی

منبع: مهر

کلیدواژه: مقام معظم رهبری قرآن کریم قران مصر بنی اسرائیل آیت الله مصباح یزدی چین قرآن فساد مالی فساد اقتصادی فساد اخلاقی قرآن کریم آیت الله خامنه ای معرفی کتاب پیامبر اکرم ص ماه ربیع الاول مدینه ایران انقلاب اسلامی ایران شیعه قرآن کربلا امام رضا ع تهران قران بنی اسرائیل حضرت یوسف حضرت موسی نکته ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۷۰۹۵۶۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

آیت‌الله مظاهری: روش مواجهه با جوانان، دهن‌کجی و رَمی به بی‌عقلی و بی‌دینی نیست

رئیس حوزه علمیه اصفهان به مسئولان و دلسوزان کشور توصیه کرد، «با نهایت جدّیّت و صداقت، تمام مساعی خود را در رفع معضلات اقتصادی مردم و خصوصاً مشکلات پیش روی جوانان به کار گیرند تا به امید خداوند تعالی همگان به ویژه نسل جوان در این کشور اسلامی، برخوردار از یک زندگی آبرومند و سرافراز باشند و خدای ناخواسته، تعلّق و پیوند آنان با دین و معارف دینی، و نیز علاقه و دلبستگی آنان به کشور و وطن، پایمال ناتوانی‌ها و ضعف‌ها و خطا‌ها و بی‌عملی‌های ما نشود، که در این‌صورت هم شاهد هجرت و قهر آنان از دین و هم نظاره‌گر مهاجرت و ترک آنان از وطن خواهیم بود؛ و این مسلّماً شایستۀ نظام اسلامی نیست.»

آیت الله العظمی حسین مظاهری در پیامی به هجدهمین دورۀ همایش «حکمت مطهّر» نوشتند:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

قالَ الله سُبحانَه و تَعالی: «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُه»

به رغم گذشت چهل و چهار سال از شهادت اسفناک متفکّر عالی‌مقام و اندیشمند بزرگ مرحوم آیت الله شهید مطهّری «قدس‌سرّه‌الشّریف»، هم ثُلمه و خلأ فقدان آن استادِ اسلام‌شناسِ برجسته، هنوز در جامعۀ اسلامی محسوس و ملموس است که: «ثُلِمَ فِی الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا یَسُدُّهَا شَیْ‌ءٌ»؛ و هم به فضل خداوند متعال، آثار بنان و بیان آن دانشمند پرتلاش، همچنان مورد استفادۀ فرهیخنگان و حق‌جویان است که: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ تُؤْتی أُکُلَها کُلَ حینٍ بِإِذْنِ رَبِّها».

همایش با سابقۀ «حکمت مطهّر» که با هدف زنده نگاه داشتن یاد و نام و آثار علمی این شهید والامقام برگزار می‌شود، و از این جهت باید به اهتمام نیکوی متصدّیان و دست‌اندرکاران آن آفرین گفت، اینک و در هجدهمین دورۀ خود، موضوع بسیار با اهمیّت «جوانان» را مطمح نظر قرار داده است، موضوعی که یکی از مهم‌ترین و بلکه باید گفت اساسی‌ترین نقطۀ هدف‌گذاری مرحوم شهید مطهّری «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در عموم تلاش‌های علمی و فکری ایشان بوده است.

آن متفکّر زمان‌شناس، به حق، یکی از موفق‌ترین اندیشمندان و مصلحان اسلامی بود که با روحیّات و نیاز‌های فکری نسل جوان در زمانۀ خود، آشنایی کامل داشت و علاوه بر این زبان آن نسل تکامل‌خواه و جستجوگر را به خوبی می‌دانست و با گوش جان، پیام‌ها و خواسته‌های به جای این نسل را می‌شنید و متناسب با آن نیاز‌های فکری و نظری، به موقع و بدون فوت وقت، به وسیلۀ آثار ارزشمند خود با جوانان، ارتباط مؤثّر و تعامل سازنده برقرار می‌نمود.

آن استاد فهیم و نکته‌پرداز به نیکی دریافته بود که اگر اذهان و ضمائر جوانان حق‌طلب، با حقایق، سیراب نگردد، با مطالب ناحق پر خواهد شد، و از این‌رو تمام سعیِ مشکور خود را بر این نقطۀ اساسی متمرکز کرده بود که نسل جوانِ آن دوره را که از سویی با هجوم افکار مادی و الحادی مواجه بودند و از سوی دیگر تحت سیطرۀ فرهنگ غرب‌گرایی رژیم طاغوت قرار داشتند، به روش‌های متین علمی و فکری، با حقایق اسلام و معارف انسان‌ساز قرآن و عترت آشنا سازد و چه بسیار جوانان و محافل جوان که به دستِ قدرتمندِ دانش و بینش این استاد متفکّر، در سرتاسر ایران و خارج از مرز‌های این کشور، از خطر الحاد مارکسیستی و انحطاط لیبرالیستی و التقاط دینیِ گروهک‌های پر سر و صدای آن دوران، نجات پیدا کرده و با آشنایی با حقایق نورانی قرآن کریم و عترت طاهره «سلام‌الله‌علیهم»، به رشد فکری و دینی دست یافته و به حیات طیّبه نائل گشتند و سپس در مهم‌ترین مقاطع دوران معاصر یعنی در نهضت و انقلاب شکوهمند اسلامی و سپس در تأسیس نظام جمهوری اسلامی و پس از آن در بزنگاه‌های خطیر این نظام، نظیر دفاع مقدّس و نظایر آن و همچنین در عرصۀ حوزه‌های علمیّه و دانشگاه‌ها و متن جامعۀ اسلامی و محافل جوانان، نقش برجسته و سازندۀ نظری و عملی ایفاء کردند و اثرات گسترده و عمیق مجاهدت‌های فکری آن استاد فکور را در مقام عمل و نظر به منصۀ ظهور درآوردند و هنوز نیز آن برکات بزرگ، بحمدالله و المنّه استمرار دارد و بی‌جهت نبود که امام بزرگوار «اعلی‌الله‌مقامه» توصیه فرمودند: «کتاب‌های این استاد عزیز را نگذارند با دسیسه‌های غیراسلامی فراموش شود».

رحمت بیکران و رضوان بی‌پایان حق‌تعالی بر روح آن استاد شهید متفکّر باد که بی‌تردید، حقّ بزرگی بر نسل جوان این کشور در آن دوره و دوره‌های پس از آن تا به امروز دارد و بی‌سبب نبود که استادان عظیم‌الشّأن او یعنی امام راحل بزرگوار و حضرت علّامه طباطبایی «قدّس‌الله‌تعالی‌سرّهما» در شهادت و فقدان اسفناک او، همچون پدرِ فرزند از دست داده، گریستند و ملّت فهیم ایران نیز در غم مصیبت او یکپارچه عزدار شد: «وَ سَلَامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا».

در این فرصت کوتاه و به مناسبت طرح مسألۀ مهمّ «جوانان» لازم می‌دانم بر دو نکتۀ اساسی، در این محفل فکری و فرهنگی تأکید نمایم:

نکتۀ اول اینکه: همان‌گونه که مرحوم شهید مطهّری «طاب‌ثراه» به خوبی دریافته بود، برخورد و مخاطبه با نسل جوان، بسیار خطیر و حسّاس است و باید براساس منطق و استدلال و واقع‌بینی در همۀ ابعاد مسائل نظری و مشکلات عملی جوانان، تنظیم و ساماندهی شود، زیرا اگر به سؤالات نظری و پرسش‌های نسل جوان که چه بسا، بسیار اندیشه‌سوز و ذهن‌آزار نیز باشد، و همچنین به احساسات و عواطف این نسل پرتکاپو و نیز به خواسته‌های به حق و به جای آنان، پاسخ منطقی و صحیح داده نشود، قطعاً موجب سرخوردگی و ناامیدی و بی‌اعتمادی و در نهایت طغیان‌گری این نسل مطالبه‌گر خواهد شد و زیان آن برای جامعۀ انسانی، بسیار وسیع و عمیق خواهد بود.

روش مخاطبه و مواجهه با جوانان، روش دهن‌کجی و انتقاد و سرزنش و رَمی به بی‌عقلی و بی‌دینی نیست، و با چنین روشی محال است که بتوانیم جلوی انحرافات دینی و کج‌روی‌های اخلاقی را در نسل جوان بگیریم. اگر خواهان هدایت و رشد نسل جوان هستیم، تنها راه متین و صحیح آن این است که: اولاً باید از نزدیک با درد و رنج جوانان آشنا شد و ثانیاً با زبان منطق و عطوفت و مهربانی با آنان، تعامل سازنده برقرار کرد، چنانکه در آن بیانِ بلندِ رییس مذهب جعفری، حضرت امام صادق «سلام‌الله‌علیه»، که این روز‌ها در آستانۀ سالروز شهادت آن امام به حق ناطق، قرار داریم، آمده است که به بعضی از اصحاب خود که دربارۀ مخالفان عقیدتی در آن روزگار از آن امام همام پرسیده بود، فرمودند: «فَلَا تَخْرَقُوا بِهِمْ أ مَا عَلِمْتَ أَنَ إِمَارَةَ بَنِی أُمَیَّةَ کَانَتْ بِالسَّیْفِ وَ الْعَسْفِ وَ الْجَوْرِ وَ أنَّ إِمَارَتَنَا بِالرِّفْقِ وَ التَّأَلُّفِ وَ الْوَقَارِ وَ التَّقِیَّةِ وَ حُسْنِ الْخُلْطَةِ وَ الْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ فَرَغِّبُوا النَّاسَ فِی دِینِکُمْ وَ فِیمَا أَنْتُمْ فِیهِ»: با آنان خشونت نورزید، مگر نمی‌دانید که فرمان‌روایی و خلافت بنی‌امیّه، مبتنی بر زورِ شمشیر و فشار و ستم بود، ولی حکمرانی و ولایت ما مبتنی بر ملایمت و دوستی و متانت و تقیّه و رفتار نیکو و پارسایی و کوشش فراوان است، پس کاری کنید که مردم به دین شما و مسلکی که دارید رغبت و گرایش پیدا کنند.

قرآن کریم با اینکه دین و معارف تابناک آن را «حق و مطابق با حقیقت» معرّفی می‌کند و آن را «حنیف و منطبق بر فطرت» برمی‌شمارد و «قیّم و پایدار و به دور از هرگونه سستی» قلمداد می‌کند، ولی با همۀ این اوصاف، به پیامبر رحمت و محبّت و دانایی، که سراسر وجودش، سرشار از عطوفت و مهربانی و نرم‌خویی با مردمان بود و برخلاف پاره‌ای از تفکّرات اعوجاجی، ذرّه‌ای تلخی و تندی و خشونت در آن راه نداشت، به طور مکرّر تصریح می‌فرماید که در ارائۀ دین و تعالیم دینی نباید تحمیل و اکراه و اجبار وجود داشته باشد: «فَذَکِّر إِنَّمَا أَنتَ مُذَکِّرٌ، لَّستَ عَلَیهِم بِمُصَیطِرٍ» «وَمَا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِجَبَّارٍ فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ یَخَافُ وَعِیدِ» و آیاتِ بیّنات متعدد دیگر.

و، امّا نکتۀ دوم که آن نیز برخوردار از اهمیّت جدّی است این است که: خواسته‌های به حقّ نسل جوان برای برخورداری از یک زندگی سرافراز و آبرومند، باید در رأس توجّه مسئولان و کارگزاران کشور قرار گیرد و همگان باید به این آسیب اساسی، توجّه کنیم که اگر این مطالبات و انتظارات، به درستی پاسخ داده نشود و جوانان ما با معضلات بزرگی نظیر فشارِ بیکاری و افسانۀ مسکن و بحرانِ افزایش سنّ ازدواج و فقر و تبعیض و فساد و اعتیاد و سایر آسیب‌های شکنندۀ اجتماعی مواجه بوده و خود را در مقابلۀ با این مشکلات خانمان‌سوز، بی‌پناه ببینند، قطعاً ما با بحران سرمایۀ اجتماعی بزرگی مواجه خواهیم شد که کمترین نتیجۀ خسارت‌بار آن کاهش مشارکت‌های ملّی و اجتماعی است.

تعالیم دینی و نیز تجربۀ تاریخ بشری به خوبی نشان می‌دهد که مردمی که با غول فقر، دست و پنجه نرم کنند، در جهات فرهنگی و دینی هم، قوّت و قدرت خود را از دست می‌دهند، چرا که به مصداق آن سخن والای تکان‌دهنده که ائمّۀ‌هدی «سلام‌الله‌علیهم» از رسول خدا «صلی‌الله‌علیه وآله و سلّم» نقل کرده‌اند که: «کَادَ اَلْفَقْرُ أَنْ یَکُونَ کُفْراً»، فقر، هم‌مرز با بی‌ایمانی است. پیامبر اکرم که به تعبیر خداوند متعال، تمام وجود مبارکش آکنده از نهایت دلسوزی برای ایمان مردمان بود، ولی به خوبی دریافته بود که تنگنای نان و گردباد اقتصاد ناسالم و معضلات طاقت‌فرسای معیشتی، چگونه دین و ایمان آدمی را در می‌نوردد و از این‌رو با تضرّع به پیشگاه خداوند مهربان عرضه می‌داشت: «اَللَّهُمَّ بَارِکْ لَنَا فِی اَلْخُبْزِ وَ لاَ تُفَرِّقْ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُ فَلَوْ لاَ اَلْخُبْزُ مَا صُمْنَا وَ لاَ صَلَّیْنَا وَ لاَ أَدَّیْنَا فَرَائِضَ رَبِّنَا عَزَّ وَ جَلَّ!»

این بیان هشداردهندۀ رسول خدا «صلوات‌الله‌علیه وآله» باید نصب العین و در منظر دیدِ هر روزۀ مسئولان کشور و همۀ دلسوزان این مرز و بوم و همۀ دغدغه‌مندان برای نسل جوان باشد و با نهایت جدّیّت و صداقت، تمام مساعی خود را در رفع معضلات اقتصادی مردم و خصوصاً مشکلات پیش روی جوانان به کار گیرند تا به امید خداوند تعالی همگان به ویژه نسل جوان در این کشور اسلامی، برخوردار از یک زندگی آبرومند و سرافراز باشند و خدای ناخواسته، تعلّق و پیوند آنان با دین و معارف دینی، و نیز علاقه و دلبستگی آنان به کشور و وطن، پایمال ناتوانی‌ها و ضعف‌ها و خطا‌ها و بی‌عملی‌های ما نشود، که در این‌صورت هم شاهد هجرت و قهر آنان از دین و هم نظاره‌گر مهاجرت و ترک آنان از وطن خواهیم بود؛ و این مسلّماً شایستۀ نظام اسلامی نیست.

هر دو نکته‌ای که به اجمال بیان شد، چه نکتۀ اول که مربوط به ساحت اندیشه و فکر و نظر بود، و چه نکتۀ دوم که مربوط به عرصۀ اجرا و عمل می‌شود، مطمح نظر همۀ متفکّران دینی و مصلحان اجتماعی از جمله مرحوم آیة‌الله شهید مطهّری «اعلی‌الله‌مقامه» بوده و امید است همۀ اندیشه‌ورزان و نیز همۀ مجریان و سیاست‌مداران، بدان توجّه بیش از پیش نمایند. ان‌شاء‌الله.

از خداوند تعالی علوّ درجات استاد شهید مطهّری «قدّس‌سرّه» و نیز صلاح و سداد نسل جوان و سرافرازی و تأیید ملّت ایران را مسألت می‌نمایم. انّه ولیّ الهدایة و التّوفیق.

والسّلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته.

حسین المظاهری

۹ / اردیبهشت / ۱۴۰۳،

۱۹ / شوال / ۱۴۴۵

دیگر خبرها

  • کلاهبرداری با جعل هویت یک خواننده سرشناس 
  • وحدت مسلمین از مهمترین رهاوردهای اجتماعی حج است
  • آیت‌الله مظاهری: روش مواجهه با جوانان، دهن‌کجی و رَمی به بی‌عقلی و بی‌دینی نیست
  • دیوان بین‌المللی کیفری بدون حمایت آمریکا نمی‌تواند علیه اسرائیل اقدام کند
  • دهه کرامت به یک اقدام روتین تبدیل نشود
  • موفقیت بانک ملی ایران در جذب سرمایه اجتماعی با پرداخت تسهیلات خرد
  • وزیر خارجه اردن: حماس آتش جنگ غزه را روشن نکرد
  • نخستین اجلاسیه گروه کشوری علوم اجتماعی آغاز به کار کرد
  • زن و خانواده مرز مواجهه جمهوری اسلامی با غرب است
  • معرفی برگزیدگان نخستین جشنواره ملی کیش بهشت خانواده‌ها